شروع کنکوری بودنم🥰شروع کنکوری بودنم🥰، تا این لحظه: 10 ماه و 15 روز سن داره
یه اتفاق تلخ..💔🖤یه اتفاق تلخ..💔🖤، تا این لحظه: 1 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره
عهدی که با خویشتن بستم...عهدی که با خویشتن بستم...، تا این لحظه: 1 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره
اتفاق مهم⛔اتفاق مهم⛔، تا این لحظه: 4 ماه و 7 روز سن داره

آبی به رنگ دریا...🖤🌊

گاهی خوشی گاهی غم:))...🖤🌊 اندکی صبر... سحر نزدیک است..

تموم شد...

همه چی دیگه تموم شد!!  تموم شد... تموم شد...... پرونده کنکور من بسته شد... بنابراین لزومی نداره این وبلاگ اصن وجود داشته باشه، اما از اونجایی که کلی خاطره اس برام نگه می دارمش... حذف اکانت نمی زنم.... خدافظ وبلاگ من.... خدافظ..... ۱۴۰۲/۷/۲۷
27 مهر 1402

احوالات این روزهای من...🌸 جوانه ی کنکوری❣️

خب این روزا من واقعا سرم شلوغه یعنی شلوغ تر از همیشه...😶‍🌫️ شاید باور نکنین اما بعضی وقتا میشه که تا سه چهار روز اصلا وقت نمی کنم گوشی دستم بگیرم و آن نمیشم...😅 اگه هم بشم ۱۰ دقیقه نهایتش...🤷‍♀️ اونقد ... زندگیم شده... استرس...😰 بدو بدو....😞 تست ، آزمون، تحلیل، مرور، برنامه...😢😢🥶 میتونم بگم خستگی به اعماق تک تک سلول هام نفوذ پیدا کرده... 🤯😪 دیگه فرصت زیادی نمونده، باید بتونم عقب موندگی هام رو برسونم....😪 از یه طرفم استرس تاثیر قطعی معدل بهم فشار میاره، آدم نمیدونه تستی بخونه یا تشریحی؟؟🤕 هر روز هر روزم که یه حاشیه درمیارن، یه رحم به حال ما، به درموندگی ما نمی کنن....😒😒 خب دیگه حاشیه نریم، داشت...
21 مهر 1402

🖤🌧🌊

یه زخمی گذاشتی رو سینم که سر اون اشکام رو گونه هام میشینن...🖤🤧 برو از ذهنم بیرون حالا که فرق داره مسیرمون...🖤🤧 از تو واسه من مگه جز زخم رو قلبم چی موند...🖤🤧 پ.ن: هعی خدا، قربون اون عدالتت برم.. امروز یه بارونیه اونم چه بارونی🌧🌧 بعد مدت ها، سر کلاس که نشسته بودم حواسم به درس نبود و فقط زل زده بودم از پنجره بیرون رو نگاه می کردم👀👀🌳، ما طبقه آخر مدرسه ایم، درختای بلند سرو 🌲🌲و شرشر بارون 🌧🌧و حیاط درندشت و از اون ور هم یکی از شلوغ ترین خیابونای شهر و صدای بوق و ترافیک و ...🔊📯🚙🚘 حالم سر یه چند تا قضیع که امروز شد بد بود 🤧ولی ولش، ارزش نداره...💔💔🖤🖤 تو یکی از تایما که معلم نیومده بود و خالی بود،بقیه بچه ها دور هم خنده و حرف...
12 مهر 1402